برای مسافرت به تهران رفتیم به رستوران دنجی رفتیم منو مامانم پشت میز نشستیم و مشغول خوردن شدیم ناگهان چهره ای نظرم را به خودش جلب کرد درسسته اون لی مین هو بود خوشحال شدم لبامو خیس کردم موهامو از شالم بیرون اوردم و بهسسمت میز لی مین هو رفتم به زبان کره ای بهش سلام کردم جوابمو داد و بعد گفت شما کره ای هستید گفتم نه گفت خوب فارسی بحرفید سفارششو گرفتم از مدیر رستوران خواستم تا این سفارشو من ببرم گفت باشه رفتم پیشش سفارششو گذاشتم دوسستاش گیون سوک جونگ سوک و جی هو امده بودند همین که خواستم برم دستم خورد و شربتش دوش خالی شد بلند شد با عزبانیت گفت چی کار کردی وجدانم........ چیکار کردی ابروت رفت گفتم ببخشید بیان خونمون تا کتتوم رو بشورم گفت باشه مامانم منو به خونه عموم رسوند کسی خونه نبود مامانمم رفت بیرون تنها شدیم رفت حموم منم نشستم ناگهان داد زد و گفت شکوفه لباسامو شستی گفتم ببخشید یادم رفت لباس کاراتمو بهش دادم اومد بیرون خیلی خوشگل بود جوم گرفت و گفتم ای گمونی گفت گمونی چیه باید بهم بگی منم واییییی رمان های کره ای...
ادامه مطلبما را در سایت رمان های کره ای دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6shkoofh123b بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 17:33